در غزل «خندهی مستانه»: نیــست در این خاکدانم، آب روی شبنمی گرچه بحر مردمی را ، گوهر یک دانهام از چومن آزادهیی، الفت بریدن سهل نیست مـی رود با چشم گریان، سیل از ویرانهام آفتــاب آهسته بگذارد در این غمخانه پای تــا مبادا چون حباب، از هم بریزد خانهام بار خـــــاطر نیستم روشندلان را […]